بیش از سه دهه قبل وید دیویس، مردمشناس کانادایی در جستجوی پودر زامبی راهی کشور هائیتی شد. یافتههای او در زادگاه زامبیها، دنیا را در بهت و حیرت فرو برد. با سایت ماورائی همراه باشید.
زامبیها و مردگان متحرک مدتها است که ما مخاطبان ژانر وحشت را مجذوب خود کردهاند. با وجودی که برای بسیاری این موجودات نامیرا بیشتر به قلمروی داستانها و فیلمها تعلق دارند، ولی در نقطهای از کره خاکی ما، زامبیها واقعیاند و همچون هر موجود زنده دیگری از گوشت و پوست و استخوان ساخته شدهاند. این نقطه جایی به جز هائیتی، کشور فقیر و مصیبتزدهای در حوزه دریای کارائیب، آمریکای مرکزی نیست. مسافرانی که از هائیتی به کشورهای خود برگشتهاند، همواره ارمغانآور داستانهای شگفتانگیزی از قربانیان گمنامی بودند که به وسیله بوکورها (جادوگران وودوو) مسموم شده و در گور گذاشته شدهاند.
جادوگران سپس با نبش قبر جنازه قربانیها را از قبر خارج کرده و با پودر جادویی دوباره زنده میکردند. قربانی بدشانس که اختیار و حافظهاش از او گرفته شده بود، با نام جدیدی غسلتعمید پیدا میکرد و به عنوان یک برده در مزارع یا کارهای ساختمانی به کار گرفته میشد. روشنفکران هائیتی به سرعت به این داستانهای باورنکردنی واکنش نشان دادند و آنها را «افسانههای نژادپرستانهی» دانستند و همهچیز را به باد تمسخر گرفتند. محققان و جامعه علمی نیز سعی در نادیده گرفتن این ادعاها داشتند، ولی همهی اینها قبل از مورد کاملا مستند کلارویس نارسیس بود. بعد از این ماجرا، دیگر به سختی کسی میتوانست وجود زامبیهای واقعی در هائیتی را انکار کند.
کلارویس نارسیس، زامبی واقعی
کلارویس نارسیس ۳۹ ساله شب ۳۰ آوریل ۱۹۶۲ به بیمارستان آلبرت شوایتزر در شهر دیشاپل در آرتیبونیت (از شهرهای مهم کشور هائیتی) رفت. او برای مدتی مریضاحوال بود و در این مدت دائم از تب، بدندرد و بیحالی شاکی بود. ولی این اواخر سرفههای خون او یکآن بند نمیآمدند. خیلی زود وضع او رو به وخامت گذاشت. پزشکان بیمارستان همچنین گفتند کلارویس دارای مشکلات گوارشی، اِدِم ریه (آب آوردن ریه)، سرمازدگی، مشکلات تنفسی و فشار خون است. خواهرش آنجلینا بعدا به یاد آورد که لبهای کلارویس کبود شده بود و حس گزگز و خوابرفتگی در تمام بدناش داشت.
پزشکان نتوانستند بیماری مرد بیچاره را بهدرستی تشخیص دهند و علائم او نیز مدام بدتر میشد. سرانجام، کلارویس نارسیس سه روز بعد از بستری شدن در بیمارستان درگذشت. دو پزشک معالج کلارویس- یک آمریکایی و دیگری پزشک محلی که در آمریکا تحصیل کرده بود- مرگ او را اعلام کردند. ماریکِلر، خواهر بزرگتر او جسد را شناسایی کرد و اثر انگشت خود را روی گواهیفوت او گذاشت. جسد نزدیک به ۲۰ ساعت در سردخانه ماند تا اینکه روز بعد به خاک سپرده شد.

کلارویس نارسیس
هجده سال بعد از این ماجرا، آنجلینا نارسیس در بازار دهکده لَاِستر قدم میزد. او به شخصی برخورد که ادعا میکرد همان کلارویس، برادر مرحوم اوست. این مرد خود را با نام مستعار دوران کودکی کلارویس معرفی کرد. نامی که سالها بود کسی از آن استفاده نمیکرد و مهمتر اینکه تنها اعضای خانواده در زمان حیات، او را با این نام صدا میزدند. کلارویس همانطور که با نگاهی تهی از زندگی به چشمان از حدقه درآمده خواهرش خیره مانده بود، داستان عجیبش را موبهمو برای خواهرش تعریف کرد.
کلارویس نارسیس گفت، اندکی قبل از اعلام مرگ، چنان حس سوزشی داشت، انگار پوستش را در آتش انداخته باشند یا اینکه حشرهای موذی دائم روی پوستش بخزد. او میگفت صدای خواهرش آنجلینا را شنیده که با اعلام خبر مرگش زیر گریه زده و با تمام هوشوحواسش حس کرده که کسی ملحفه سفیدی را روی سرش کشیده است. در کمال وحشت او با وجودی که توان حرکت یا صحبت نداشت، ولی با هوشیاری همهچیز را از نظر میگذارند. کلارویس در حالی که ترسِ مهیبی تا مغزِ استخوانش رسوخ میکرد، دیده بود که میخهایی را بر تابوت او کوبیدهاند و جسدش را دفن کردند. او حتی زخمی روی گونهی راست خود داشت که میگفت از اثر یکی از میخهای تابوت است. او بعدا بهخاطر میآورد که حس کرده روی قبرش غوطهور شده است.
در نقطهای از کره خاکی زامبیها واقعیاند و از گوشت و پوست و استخوان ساخته شدهاند
هر چند ادعای زامبیبودن کلارویس آنجلینا را متعجب کرد، ولی ادعای تازهای نبود. در همان زمان در سال ۱۹۸۰ بود که دو زن از دهکدههای دیگری ادعا کرده بود تبدیل به زامبی شدهاند. در همان سال در شمال هائیتی، دهقانانی ادعا کرده بودند گروهی از زامبیهای سرگردان را دیدهاند که بیهدف در حوالی مزارع پرسه میزنند. از این جهت، اکثر مردم هائیتی کمابیش از جادوی سیاه و آنچه جادوگران وودو بر سر زامبیها میآوردند شنیده بودند.
مرد مسخشده نمیدانسته برای چهمدتی در قبر مانده تا همان شب یک بوکور و همراهانش تابوت او را باز کردند. بوکور و همراهانش بعد از برخیزاندن او از قبر، آنقدر به او شلاق زدند تا کاملا عزم و ارادهاش را خُرد کنند. آنها سپس دست و پا و دهان او را بسته و به مزرعه نیشکری بردهاند. کلارویس دو سال را در این مزرعه نیشکر به سر برده است. او در آنجا به همراه سایر زامبیها از صبح تا غروب کار میکردند و فقط در طول روز برای خوردن یک وعده غذای ناچیز دست از کار میکشیدند. او بعدا گفت که در آن برهه در وضعیتی رؤیاگونه بدون هیچ اختیار و ارادهای قرار داشته و تمام وقایع همچون آنکه حرکتآهسته باشند از نظرش میگذشتند.
دو سال بعد کلارویس و چند زامبی دیگر بهطرز معجزهآسایی از آن مزرعه جهنمی فرار کردند. آن روز بوکور یکی از زامبیهای مفلوک را به دلیل نافرمانی به باد کتک گرفته بود. زامبی در اوج نومیدی تیشهای به چنگ میآورد و با چند ضربه کاری شکنجهگرش را میکشد. نارسیس شانزده سال بعد را در نواحی روستایی هائیتی سرگردان بود. او بارها به خانوادهاش نامه نوشت، ولی تمام نامههای او بیپاسخ ماند. کلارویس تنها پس از مرگ برادرش که معتقد بود همهی این ماجراها زیر سر اوست، جرات کرد به دهکده خود بازگردد.
در همان سال ۱۹۸۲ بود که دو محقق به ماجراهای کلارویس علاقهمند شدند. یکی از این محققان دکتر ناتان کلاین، روانپزشکی برجستهای بود که حدود ۳۰ اخیر را در هائیتی کار میکرد. مرکز روانپزشکی و نورولوژی مارس-کلاین نیز به همت او راهاندازی شده بود. این مرکز اولین و تنها مرکز روانپزشکی مدرن تا آن زمان در هائیتی بود. محقق دیگر دکتر لامارک دویون بود که ریاست این مرکز را روانپزشکی برعهده داشت. این دو محقق میدانستند که با نبش قبر کلارویس نارسیس چیز زیادی دست آنها را نخواهد گرفت. اگر مردی که ادعا میکرد کلارویس است کلاهبردار بود، او یا همراهانش میتوانستند بهراحتی مدتها قبل جنازه را از قبر خارج کرده باشند. از سوی دیگر، اگر او واقعا قربانی زامبیسازی بوکورها بود، کسانی که این بلا را سر او آورده بودند، میتوانستند جنازه دیگری را جای او گذاشته باشند. در این حالت، در دورانی پیش از انگشتنگاری دیانای شناسایی جنازه عملا غیرممکن بود.
در مقابل، دکتر دویون به کمک اعضای خانواده کلارویس، پرسشنامهای را که حاوی سوابق خانوادگی و بسیاری از اسرار مگوی خانواده میشد جمعآوری کردند. کلارویس به تمام سوالات به درستی پاسخ داد. تا اینجا مطمئنا او هیچ انگیزهای برای تقلب نداشت، چرا که در هائیتی با زامبیها همچون مطرودان جامعه برخورد میشد و کسی دوست نداشت داغ چنین ننگی را بر پیشانی داشته باشد. نهایتا پاسخهای او به همراه شهادت خانواده، همسایگان و پزشکان معالج در بیمارستان دکتر دویون را متقاعد کرد این مرد واقعا خود کلارویس است.
اسرار پودر جادویی جادوگران وودو
اگر داستان کلارویس نارسیس واقعی بوده باشد که به دلایل مختلفی چنین است، در این صورت باید دلایل قانعکنندهای برای اتفاقات هولناکی که بر سر این مرد بیچاره آمده وجود داشته باشد. آیا بوکورها به نوعی ترکیبات دارویی دسترسی داشتند که توانستهاند با کاهش ضربان قلب و تنفس او را تا نزدیکی مرگ ببرند و دوباره به زندگی بازگردانند؟
در سال ۱۹۸۲ بود که لامارک دویون و ناتان کلاین از یکی از زیستشناسان مشهور برای ادامه تحقیقات کمک خواستند. دکتر ریچارد ایوانز شولتز از دانشگاه هاروارد، استاد دانشگاهی با شخصیتی کاریزماتیک و فوقالعاده ماجراجو که بسیاری او را «پدر مردمگیاهشناسی معاصر» میدانند. او بیش از ۱۳ سال را در مکزیک و آمازون به مطالعه گیاهان توهمزا پرداخته بود. اما ایوانز شولتز که دلمشغولیهای زیادی داشت، به جای خود وید دیویس ۲۸ ساله، یکی از دانشجویان خوشقریحه دانشگاه هاروارد را به آنجا فرستاد. به این ترتیب، وید دیوس برای جستجوی راز سّم زامبیها به هائیتی سفر کرد.

وید دیویس، مردمشناس و مردمگیاهشناس دانشگاه هاروارد واشینگتن
دیویس در سفر پرماجرای خود با چندین بوکور ارتباط برقرار کرد. او از بوکورهای مختلفی در مکانهای متفاوت دستور تهیه پودرهای مختلفی را دریافت کرد. هر کدام از بوکورها ترکیبات عجیب و غریب خاص خود را داشتند که شامل موادی همچون وزغ، قورباغه درختی، مار، مارمولک، هزارپا و کرمدریایی میشدند. با این حال، در تمام پودرهای جادویی همواره ۳ ماده مشترک وجود داشت، ابتدا استخوانهای سوخته و خُردشده انسان و سایر بقایای انسانی، دوم، گیاهانی با پرزها و خارهای سوزشآور، صمغهای سّمی و بلورهای کلسیم اگزالات و سوم، ماهیبادکنکی.
استخوان انسان از نظر دارویی بیاثر و خنثی است، هر چند وجود آن برای وید دیویس دردسرهای زیادی درست کرد. گیاهانی با پرزهای سوزشآور یا سایر عوامل محرک قطعا میتوانند با سایش پوست باعث ورود مستقیم سّم به جریان جریان خون شوند. برخی از این پودرها حاوی رتیل (که باز هم دارای پرزهای سوزشآور است) یا شیشههای خردشده بود که همان تأثیر را داشت.
این مواد باعث خارش و سوزش شده و موجب میشوند قربانی با تلاشهای بیهوده خود برای خلاص شدن از درد و خراشیدن پوست خودش را زخمی کند که به جذب بهتر سّم کمک میکند. بوکورها اصرار داشتند پودرهای جادویی نباید خورده شوند. بلکه پیشنهاد آنها ریختن پودر درون کفش قربانی، مالیدن آن به کمر یا پاشیدن آن روی زخم بود. آنها همچنین به دیویس گفتند که ممکن است برای اثرگذاری پودر نیاز به استفاده چن دفعهای از آن باشد.
ماهیبادکنکی و سمّ مهلک تترودوتوکسین
سومین ماده تشکیلدهنده پودر زامبی، ماهیبادکنکی بود که جنجالبرانگیز شد. ماهیبادکنکی حاوی مادهای به نام تترودوتوکسین، مهلکترین سمّ شناختهشده در طبیعت برای انسان است. تترودوتوکسین که تا پانصد برابر قویتر از سیانور است، به کانالهای سدیم در غشای سلولهای عصبی چسبیده و مانع از ارسال تکانههای عصبی میشود. علائم مسمومیت با تترودوتوکسین هم شامل ضعف و بیحالی، خوابرفتگی، کبودی لبها، مشکلات گوارشی، ادم ریه، سرمازدگی، مشکلات تنفسی، افت فشار خون و ناتوانی در صحبت و نهایتا فلج کامل بدن است.
چنانچه متوجه شدید، کلارویس نارسیس در هنگام مرگ در بیمارستان آلبرت شوایتزر دقیقا همین علائم را داشت. گوشت ماهیبادکنکی با وجود (یا شاید برعکس به دلیل) کشندگی در ژاپن در تهیه غذای لذیذ و گرانقیمتی به نام فوگو کاربرد دارد. بیشتر سموم موجود در ماهیبادکنکی در امعاء و احشاء (بهخصوص در اندامهای تناسلی) قرار دارد. با خارج کردن این بخشها از شکم ماهیبادکنکی میتوان بهراحتی از گوشت آن خورد. میزان تترودوتوکسین موجود در ماهیهای بادکنکی بین جنسیتهای مختلف (مادهها سمّ بیشتری دارند) و حتی بین ماهیهای جنس یکسان و در زمانهای مختلف سال متفاوت است.
سرآشپزهای ماهر ژاپنی برشهای نازک گوشت ماهیبادکنکی را در غذای فوگو بهشکل گلداوودی میچینند (که بهطرز وهمآوری سمبل مرگ در فرهنگ این کشور است) و البته که خود ماهی نیز به داشتن یکی از زهرآگینترین سموم دنیا شهرت دارد. فوگو طعم خاصِ و منحصر به فردی دارد که در کنار آنکه باعث ایجاد یک حس سوزشِ دلچسب در دهان میشود، حس سرخوشی خاصی را نیز در فرد به وجود میآورد. با این حال، گاهی اوقات کسانی که فوگو میخورند تصادفا میزان بیش از حدی سّم تترودوتوکسین دریافت کرده و کاملا فلج میشوند. ضربان قلب و تنفس این افراد بهطرز خارقالعادهای تا سطح نامحسوسی کاهش پیدا میکند.
آنجلینا در بازار به مردی برخورد که میگفت کلارویس، همان برادر مرحوم اوست
برخی از این افراد پس از اعلام مرگ و حتی بعد از بستن تابوت دوباره به حالت عادی برمیگردند. اکثر قربانیان مسمومیت با تترودوتوکسین گزارش دادند که نسبت به تمام اتفاقات پیرامون خود آگاهی داشتهاند، ولی قادر به صحبت و حرکت نبودهاند. بار دیگر میتوانید این علائم را با وضعیت کلارویس نارسیس مقایسه کنید.
به احتمال زیاد افرادی که با سمّ تترودوتوکسین مسموم میشوند و به اشتباه دفن میشوند، به علت کمبود اکسیژن خون دچار آسیبهای مغزی میشود. چنانچه ناتان کلاین و سایر محققان اشاره کردهاند، قشرهای بالاتر مغز که وظیفه کنترل اختیار و اراده را برعهده دارند، میمیرند. در همین حال، قشرهای اولیه مغز که کارکردهای حیاتی مانند ضربان قلب و تنفس را کنترل میکنند همچنان سالم میمانند. این امر میتواند به خوبی وضعیت زامبیگونهای که اکثر قربانیان پودر دچار آن میشوند را به خوبی توضیح دهد. با این حال، به احتمال زیاد، کلارویس نارسیس از معدودهای افرادی بود که توانست با اندک یا بدون آسیبمغزی جدی از این مصیبت جان سالم بهدر ببرد.
دیویس گزارش داد، کلارویس در زمانی که با او مصاحبه میکرد به آرامی سخن میگفت، ولی به جز این کاملا وضعیت عادی داشت. دیویس در دوره تحقیقات خود به زامبی دیگری هم برخورد. این زامبی زن جوانی به نام فرانچینا ایلئوس بود که در حالتی نزدیک به نباتی به سر میبرد.
بردهداری، تجسم یک کابوس عینی
بوکورها به وید دیویس گفتند پس از نبش قبر، قربانیان را با ضربوشتم تسلیم کرده و سپس به زور به آنها خمیری که از سیبزمینی شیرین، شربت نیشکر و تاتوره (گیاهی بومی منطقه کارائیب مشهور به خیار زامبی) تهیه شده خورانده میشود. گیاه تاتوره حاوی مواد توهمزای آتروپین و اسکوپولامین است. این مواد بهنوبه خود باعث بروز علائمی همچون هذیان، گیجی، روانپریشی و فراموشی کامل را میشوند. باز هم به یاد بیاورید کلارویس نارسیس چطور دورانی که در مزرعه نیشکر به بردگی گرفته شده بود را در وضعیتی رؤیاگونه سپری میکرد. علاوه بر این، گفته میشود به زامبیها خوراکیهای بدون نمک داده میشد که باعث بیرمقی و رخوت شدید به خصوص در گرمای سوزان هائیتی میشود.
حال سوالی که اینجا به ذهن میآید این است که چرا کسی باید شخص دیگری را به زامبی تبدیل کند؟ قطعا این امر برای تأمین نیروی کار نیست که در کشور هائیتی بسیار ارزان است. در واقع، در زمانی که دیویس در هائیتی اقامت داشت، میانگین دستمزد روزانه هر کارگر کمتر از ۱ دلار بود. اکثر افرادی که از فرایند زامبیسازی جان سالم به در میبرند آنقدر ضعیف و ناتوان میشدند که دیگر به عنوان نیروی کار ارزشی نداشتند.

سرنوشت بسیاری از زامبیها کار طاقتفرسا در مزارع نیشکر بود
مردم هائیتی پیش از سرنگونی مستعمره فرانسوی و الغای بردهداری خود سابقه طولانی و مخوفی مملو از ظلم و ستم را پشت سر گذاشته بودند. زامبی در نظر مردم هائیتی تجسمی از بدترین کابوس و ترس آنها یعنی مسخ و از دست دادن آزادی است. به عقیده دیویس، زامبی شدن بالاترین مجازات اجتماعی علیه کسی است که آداب و رسوم جامعه را زیرپا گذاشته. بسیاری از مردم محلی کلارویس نارسیس را فرد پرخاشگر و بهانهگیری دانستهاند که به ناحق ثروتی برای خود اندوخت. او بارها با اعضای خانوادهاش دعوا و مرافعه راهانداخته و حتی فرزندان متعددی هم داشته که از بار مسئولیت آنها شانه خالی کرده است.
کلارویس با رسیدن به سنین میانسالی باتوجه به اینکه مشکل مالی چندانی نداشت، اولین کسی در دهکده بود که توانست سقف کاهگلی کلبهاش را با سقف حلبی جایگزین کند. شاید از همه مهمتر، او از واگذاری سهم برادرش از زمین خانوادگی خودداری کرد، برادری که باید معاش خانوادهای را تأمین میکرد. داشتن زمین در هائیتی که اکثر خانوادهها برای امرار معاش به کشاورزی متکی هستند، مسئله بسیار مهمی است. خود کلارویس هم عقیده داشت برادری که سهم زمینش را به او نداده، احتمالا تصمیم گرفته او را تبدیل به زامبی کند.
جنجالآفرینی تحقیقات زامبیها
وید دیویس با نمونهای از پودر زامبیساز از هائیتی به آمریکا بازگشت. لئو روشین، محققی از موسسه روانپزشکی ایالتی نیویورک گزارش داد، استفاده موضعی از این پودر روی موشها باعث ایجاد حالت زیست تعویقی، چیزی شبیه وضعیت قربانیان مسمومیت بر اثر خوردن فوگو شده است. خود دیویس نیز فرضیه خود را در دو کتاب «مار و رنگینکمان» و «گذرگاه تاریکی» مطرح کرد و عنوان داشت که سمّ تترودوتوکسین نقش اصلی را در پودر زامبی ایفا میکند.
تقریبا بلافاصله پس از انتشارات فرضیههای دیویس بود که جنجالها شروع شد. تاکشی یاسوموتو و سی.وای. کائو، محققانی بودند که در مجله توکسیکون نتایج تجزیهوتحلیل دو نمونه از پودر زامبی را گزارش کردند. این دو محقق که از مخالفان اصلی دیویس و تحقیقات زامبی او بودند نتیجهگیری کردند: «ادعایی که به طور گستردهای در نشریات انتشار یافته که ادعا میکند تترودوتوکسین همان مادهای است که انسان را به زامبی بدل میکند، هیچ پایه و اساس واقعی ندارد.»
زامبی شدن در هائیتی بالاترین مجازات اجتماعی علیه کسی است که آداب و رسوم جامعه را زیرپا گذاشته است
هیچ دلیل خاصی برای تردید در صحت یافتههای یاسوموتو و کائو نداریم. با این حال، اشتباه نابخشودنی که این دو مرتکب شدند این است که آنها از محتویات چند لوله آزمایشگاهی برای تعبیر و تفسیر یک نظام اعتقادی و جهانبینی یک فرهنگ استفاده کردند. به نظر یاسوموتو و کائو این پودرهای جادویی را جادوگرانی از فرهنگی بدوی و نه یک شرکت داروسازی بزرگ تهیه کرده بودند. در سطور قبل گفته شد که میزان سمّ تترودوتوکسین موجود در ماهیبادکنکی در هر جنس و هر ماهی نسبت به دیگری تفاوت دارد. علاوه بر این، یاسوموتو و کائو درست گفته بودند که تترودوتوکسین در محلول قلیایی تجزیه میشود. ولی این دو این واقعیت را نادیده گرفته بودند که بوکورها اصرار داشتند، پودر را باید حتما روی زخم باز مالید یا اینکه مستقیما وارد جریان خون کرد.
آنها همچنین اشاره کردند، نیمی از نمونههایی که دیویس از ماهیبادکنکی تهیه کرده و ظاهرا برای تهیه پودر زامبی به کار میرفته، از یک گونه غیررسمی گرفته شده است. هر چند این دو این نکته ساده را نادیده گرفته بودند که ممکن است اشتباه بوکورها در تشخیص بین گونههای سمی و غیر سمّی باعث این تنوع در کیفیت پودرها بوده باشد. انتقاد دیگری که محققان از دیویس داشتند، شرکت او در نبش قبر نوزادی تازه متولد شده بود. هر چند بدون دیویس و حتی اگر پای او به هائیتی نمیرسید هم چنین اتفاقی میافتاد.
منتقدان دیگری نیز وارد معرکه شدند و باز هم انتقادات بالا گرفت. عدهای دیویس را به خاطر پرداخت پول برای خرید پودر زامبی مورد انتقاد قرار دادند. خود وید دیویس در جایی گفته، وقتی مردم هائیتی برای تهیه پودر زامبی پول میپردازند، چرا او نپردازد؟ در ادامه حتی برخی دو کتاب او و همینطور فیلمی که از روی کتاب مار و رنگینکمان (به کارگردانی وِس کریون) ساخته شده بود را به باد تمسخر گرفتند.
یاسوموتو و کائو در اشاره به این نکته گفتند که دیویس به اعتبار خود صدمه زده است. ولی با این وجود، حتی اگر حق با این محققان از خود راضی باشد (که نیست) باز هم هیچچیز نمیتواند حجم بالای گزافهگوییها و لحنتند آنها را توجیه کند. آیا تمام هدف روشنگری این نیست که نور حقیقت را به نواحی از زندگی که در لجنزار جهل و خرافه فرو رفتهاند بتاباند؟ بنابراین، بهسختی میتوان انگیزه این حملات شخصی را چیزی جز حسادت محض بدانیم.
رهاورد سفر به سرزمین زامبیها
به نظر موارد مختلفی که از زامبیها گزارش شدهاند علل متعددی دارند. رولاند لیتلوود از کالج دانشگاهی لندن و چاوانس دویون از دانشگاه پلیکلینیک پورتو پرنس در هائیتی، سه نفر را که گفته میشود زامبی هستند بررسی کردند. دو نفر از این افراد اهمیت خاصی دارند، زیرا لیتلوود و دویون توانستند آزمایش دیانای را روی آنها انجام دهند. یکی از آنها مرد جوانی بود که به دلیل افت اکسیژن خون دچار آسیب مغزی شده و دیگری زن جوانی بود که به نظر میرسید مبتلا به ناهنجاریهای جنینی ناشی از الکل باشد. آزمایشهای لیتلوود و دویون نشان دادند، این افراد اصلا با کسانی که ادعا میکردند خانوادهشان هستند نسبتی نداشتند.

یک بشقاب غذای ژاپنی فوگو
نویسندگان مقاله عنوان کردند، بیماران روانی و اشخاصی با آسیبهای روانی اغلب در خیابانهای هائیتی سرگردان هستند و به نظر مردم ممکن است این افراد را با یکی از عزیزان فوتکرده خود اشتباه گرفته و با خود به خانه برده باشند. هر چند نویسندگان مقاله علت انگیزه این افراد را توضیح ندادند. ولی نیازی به گفتن نیست که بسیاری از مردم ترجیح میدهند نسخه روبهزوال و درهمشکستهای از عزیزان مرحوم خود را به جای اینکه کاملا از دستشان دهند در خانه داشته باشند. بسیار خوب، تا اینجا به این نتیجه رسیدیم که هیچوقت در هیچکجا یک مورد واقعی زامبیشدن مستند نشده است. البته چنین کاری در هائیتی و هرکجای دنیا جرم سنگینی محسوب میشود. ولی همچنان برخی از حقایق غیرقابل کتمان هستند. ابتدا اینکه اعتقاد به زامبیها در هائیتی همگانی است و دوم هم پودر زامبی همیشه حاوی ماهیبادکنکی است.
این حقایق به همراه واقعیتهایی که از مورد عجیب کلارویس نارسیس گفته شد، ممکن است هیچوقت شک ما را به یقین تبدیل نکند، ولی تا اینجا کفه ترازو به نفع فرضیه دیویس سنگینی میکند، حتی اگر بپذیریم زامبیسازی به آنصورت که بسیاری تصویر میکنند اتفاقی عادی و همهروزه در هائیتی نیست. واقعیتی که خود دیویس هم روی آن تأکید زیادی داشت: «هیچوقت نگفتهام که نوعی خط تولید زامبی در هائیتی وجود دارد.»
در واقع، ممکن است که زامبیسازی دیگر در هائیتی انجام نگیرد و اگر چنین باشد باید دیویس را کسی بدانیم که با برملا کردن ماجراهای پشتپرده، جلوی این عمل ظالمانه را گرفته. اگر چنین است، نبش قبر یک کودک (که قبلا به هر دلیلی جان خود را از دست داده بود و کم یا زیاد شدن از جنازهاش بهجایی برنمیخورد) به نظر معامله منصفانهای بوده. ولی همچنان یک سوال دیگر بیپاسخ مانده، چرا ژاپنیهایی که حتی گاهی در مصرف تترودوتوکسین زیادهروی میکنند به زامبی تبدیل نمیشوند؟
جواب این سوال را به تعبیر دیویس «ذهنیت و شرایط محیطی و اجتماعی خاص هائیتی» بدانیم. ذهنیت و انتظاری که خود فرد بعد از مصرف پودر دارد و محیط و اجتماعی که اعتقادات و باورهای فرد را شکل داده در این اتفاق سهیم هستند. تنها تصور کنید کلارویس نارسیس بیچاره چه تجربه هولناکی را از سر گذرانده است. او به دلیل کارهایی که انجام داده کاملا از اجتماع طرد شده و وقتی به حال خود برگشته دیده که بیمارتر و ضعیفتر شده است.
در اوج یأس و نومیدی، او وارد محیط بیگانهای-یک بیمارستان- شده و با گوشهای خودش شنیده پزشکان مرگش را اعلام کردهاند. او نمیتوانست حرکت یا صحبت کند و ملحفه روی صورتش کشیده شده و میخهایی بر تابوتش کوبیده شدند. شکی نیست که او در این حال حس میکرد بدترینِ کابوسهایش به یکباره رنگ حقیقت گرفتهاند. به یاد داشته باشید که او از فرهنگی برخاسته که در آن اعتقاد به زامبیها و بوکورهای نیرومند حقایقی فراگیر بودند. در نهایت، این پودرهای بوکورها نبود که این بلاها را بر سر کلارویس نارسیس آورد، بلکه ذهن خود او مسبب آن بود. ❚
منبع: Biology Online
Thx
😍😘